ژوانژوان، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 27 روز سن داره

ژوان اجابت یک دعا

روزهای ماه ۱۳ با تاخیر

سلام عشق مامان، من مامان بدقولی نیستم دختر نازم فقط وقت نمیکنم که بیام و بنویسم، شما توی سیزده ماهگی راه افتادی و الان نسبتا خوب راه میری، حرفای زیادی میزنی، جمله دو کلمه ای میگی و اون اینه بابا بیا، ماما بیا، دایی بیا، بریم و میگی ب اییم، هرچیزی و که بسته بندی باشه یا درب دار باشه و باز شدنی باشه میگی باس، مثل خوراکی ها ، در خودکار، مداد، ریمل و ... نانای کردن هم که خوب بلدی و تا آقاجون و میبینی میگی نانا یعنی بغلت کنن و آهنگ بزارن تا تو برقصی، البته روی زمین هم خودت میرقصی و دور میزنی،باز دوباره سرما خوردی و شنبه بردمت دکتر ۸ شهریور بهت دیفن و کتوتیفن داد با شیاف استامینوفن و‌قطره رینوسالتین، خداروشکر اینبار تب نکردی و نداری فقط بینیت...
12 شهريور 1393

روز دختر، روز تو

سلام مامانی، چند روزی میشه ک میخام بیام و بنویسم برات اما فرصت نمیشه.تا اینکه امشب گفتم هر طوری شده باید بیام و بنویسم ، اتفاقایی ک توی این مدت افتاده از سیزده ماهگی رو‌شاید نتونم همشو بگم اما  مهمترینش رو میگم و اون اینه که سیزده ماهگی راه رفتی و الان قشنگ راه میری ، با آهنگ بیژن مرتضوی ، شهره، میرقصی و دور میزنی،فردا میام مفصل مینویسم، امشب اومدم روز دختر و بهت تبریک بگم مامانی،روزت مبارک دختر نازنینم.بووووووس، ژوان خیلی دوستت دارم نمیدونم چند سالته که داری میخوونی مامان، اما اینو بدون تمام زندگی من و بابا حامد هستی.
6 شهريور 1393
1